از داغ حسین اشک نم نم داریم ، در خانه سینه تا ابد غم داریم

زمین تبدار است
گویی واقعه ای عظیم در حال رخ دادن است
در صحرای قاضریه محشری است.
حرامیان صف کشیده اند در برابر همه ی خوبی حسین و در رویاهای  شوم خویش برای جنگیدن با حسین(ع) نقشه ها می کشند.
قلب حرم حسین در تب و تاب است و زینب نگران حسین(ع)
کودکان بی تاب آبند و عطش امان همه را بریده. در کربلا مهریه مادرش را از وی دریغ کرده اند.
همه ی یاران حسین یک یه یک می روند و آرام آرام حسین می ماند و تنهایی در دشت نینوا . غربتی به وسعت تاریخ .
شمشیرهای از نیام برآمده چنان برقی می زند که نمی تواند برق کین خود را پنهان نماید. این شمشیرها برای کشتن پسر رسول خدا از غلاف بیرون آمده اند.
به راستی این جماعت از مسلمین را چه شده که کشتن پسر علی ابن ابی طالب را افتخاری برای خویش می دانند؟ حسین پاسخ این سوال را خوب می داند...
آنگاه که شکم هاشان را از لقمه های حرام پر می کردند چراغ هدایت جان خویش را خاموش می کردند و امروز کارشان به جایی رسیده که به مسلمانی حسین شک برده اند...
لحظات سختی است ...
آفتاب در وسط آسمان است. نوبت به پیکار حسین رسیده است.اینک حسین مانده و خدایش....
حسین مانده و یک لشکر حرامی که یک چشم به حسین دارند و یک چشم به حرم...
قلب حسین در خیام جامانده است . در لحظه وداع آخرش با خواهر... این بزرگ بانوی علوی....
اما چاره ای نیست باید برود....به قلب میدان می زند و جنگ نمایانی می کند.
ناگاه زمین و زمان می لرزد.... زمان متوقف می شود.
آسمان تیره می شود... و صدای آشنای فاطمه به گوش می رسد که صدا می زند ولدی...
غوغایی شده... از این پس زمان اسیری است... زمان شروع رسالت زینب است...
رسالتی به عظمت تاریخ... رسالتی با شعار هیهات من الذله



چهارشنبه ۰۵ مهر ۱۳۹۶