ذیالحجه رو به پایان است. پیامبر از مسحیان نجرانی دعوت کرده، صلیبها و چلیپای خویش را بر زمین نهند، آغوش به سوی اسلام بگشایند و آیین خویش را تکمیل سازند. نجرانیان اما...
قرار است مباهلهای صورت گیرد. یکدیگر را رها کنند و به امر خدا کار یکدیگر را به دست خدا بسپارند! پیامبر(ص) و اهلبیتش(ع)، نجرانیان را و نجرانیان آخرین فرستاده حق و همراهان او را...
وعده دیدار فرا میرسد. دو گروه به سوی میعادگاه پیش میروند. حبیب خدا(ص) و جگرگوشههای او از یک سو و مسیحیان نجرانی از سوی دیگر.
دل مسیحیان به لرزه افتاده است. از نگاه حقجوی دو کودک معصوم(ع) که دست در دست رسول خدا(ص) به قرارگاه آمدهاند. حسن(ع) و حسین(ع) فرزندان علیبن ابیطالب(ع)؛ هماو که با قامتی پر صلابت، دوشادوش فرستاده حق گام برمیدارد؛ آنچه بیش از هر چیز بر تردید نجرانیان دامن میزند، هیبت بانوییست از جنس آب و آینه؛ دختی که پدر را در وقاری بینظیر تا میعادگاه همراهی میکند.
آری! لحظهها و ثانیهها، بار حادثهای عظیم را به دل میکشند... حادثهای ناگهان، نزدیک و پر بیم...
تپش قلب بزرگ مسیحیان به شماره افتادهاست. گویی صدای گامهایی آشنا را حس میکند و از برکتی در هراس است که از دستشان خواهد رفت. برکتی که از نسل ابراهیم خلیلالله(ع) به سوی هستی سرازیر شده و دلگرمی دست خدا را به همراه دارد.
همهمهای برپا میشود؛ کسی از سر عجز لب به سخن میگشاید: «به خدا قسم، اگر این پنج چهره نورانی دست به دعا بردارند، کوهها را از زمین برمیکنند و نابودی ما حتمی است؛ چه بسا عذاب، همه جهان را در بر بگیرد...»
محمد(ص) نماز شکر میگذارد و بار دیگر طعم خوب تسلیم در برابر حق، کام او و آل ابا(ع) را شیرین میکند.
و این است که معنای "رحمتللعالمین" که در تمام کائنات جاریست...
يكشنبه ۰۴ مهر ۱۳۹۵