بانوی نور و روشنی...

وقتی دلم از غبار غم‌های روزگار سنگین می‌شود، قصد زیارت حریمت می کنم و در هیاهوی زمزمه‌های عاشقان حَرمت، عقده از دل می‌گشایم.
چشمان ابری‌ام را گره می‌زنم به شبکه‌های ضریح پر نورت و از تو معصومیتی را طلب می‌کنم که همردیف نام زیبای توست بانوی نور و روشنی.
روشنایی به قلبم می‌تابد که همه وجودم را غرق در سرور می‌کند، و ناخودآگاه صفای حَرمت مرا به یاد سحرگاه‌هان حریم سلطان خراسان می‌اندازد، همان موقع که بعد از زیارت با خنکای نسیم مغفرت، روح و جانت نوازش می‌شود.
دستم را بر قلبم که اکنون سبک‌تر شده می‌گذارم و با همه وجودم می‌گویم:"  السلام علیک یا امام الرئوف"، تو هم با من همنوا می‌شوی تو نیز شادمانی از اینکه نام برادرت بر زبانم جاری شده. به راستی که چقدر این اسم را دوست می‌دارم. رأفت و کرامت و معصومیت و زلالی همه چیزهایی است که در حریمت پیدا می‌کنم.
چه انتخاب شایسته‌ای است که به بهانه میلاد تو و برادر غریبت دهه‌ای با نام کرامت داشته باشیم تا هر روز این دهه با سلامی به تو و مادرت، دلمان را راهی بقیع کنیم و برای فرج پسرش دعا کنیم و چشم امید ببندیم به میلاد رضا (ع) که شاید به حرمت یکی از نفس‌های پاک محبینت ، عیدی روز میلاد، مژده حضورش باشد.


يكشنبه ۰۲ مهر ۱۳۹۱