عاشورا، صحنه ی آزمون صبر زینب(س)
در سرزمین قاضریه محشریست. خاک این زمین محل هبوط ملائکی است که آمدهاند تا بزرگترین صحنه دلدادگی و سرسپردگی عاشقان را به نظاره بنشینند.
رقص شمشیرهای از نیام برآمده که به مصاف عشق رفتهاند، صحنهای را به تصویر کشیده که هر بینندهای را به حیرت وامیدارد.
چقدر برق شمشیرها در مقابل اشتیاق یاران حسین(ع) برای رسیدن به خدا ناچیز است.
آفتاب در وسط آسمان است. در میانهی میدان، جوانان هاشمی غوغایی برپا کردهاند و بانوان خیام چشم به میدان و دست به دعا دارند.
دلها از عطش و اضطراب بیتاب است و تنها نگاه آسمانی حسین (ع)، آرامبخش قلوب تبدار مسافرین این سرزمین پربلاست .
یاران حسین(ع) تک تک به مصاف باطل میروند و جام شهادت سرمیکشند.
حسین(ع) بر بالینشان حاضر میشود و در لحظه جان دادنشان، بهشت را به ایشان نوید میدهد .
همه رفتهاند و دیگر کسی برای حسین(ع) نمانده.
نوبت به کوچکترین سرباز لشگر حسین (ع) میرسد. کودکی که از فرط عطش به تلذی افتاده .
حسین(ع)، علی را بر دستش میگیرد و جهنمیان دژخیم را به موعظه مینشیند و از بیگناهی کودک بیتاب از عطش میگوید.
اما حیف و دو صد حیف که جانهای تیره شده از گناه و شکمهای پرشده از لقمههای حرامشان، راه را بر پذیرش هر نور و هدایتی بسته است .
ناگاه تیر سهشعبهای میهمان سفیدی گلوی نازدانه حسین (ع) میشود.
دیگر فرصتی نمانده، زمان عروج حسین(ع) رسیده.
به قلب میدان میزند و جنگ نمایانی میکند و به سمت خیام برمیگردد.
این بار دیدار آخر حسین(ع) و دخترانش و خواهرش و برادرش است.
قلب زینب از جا کنده میشود و دعای بانو بدرقه عزم حسین(ع).
چقدر این لحظهها سخت است، جدایی دو عاشق و چه زیباست وقتی جدایی برای رسیدن به خدا باشد.
و ناگاه بوی سیب میپیچد در میان قتلگاه و صدای ناله مادری که می گوید ولدی...
و تاریخ از این نقطه شروع میشود و رسالت تاریخـی زینب نیز
همان شیرزن صبوری که وارث شجـاعت علی(ع) و عصمت زهراست و پیامرسـان پیام عاشورا به همهی عصرها و نسلها که هیهات من الذله....
پنجشنبه ۰۲ آذر ۱۳۹۱