هادی امت...

سامرا تب دار و محزون است...
گویی جانش را گرفته اند...
آبرویش را گرفته اند...
 بزرگی و عظمت هادی امت را نتوانسته اند تاب بیاورند، کوردلان جاهلی که جز ظلمت و تاریکی نمی بینند. 
متوکل که شاهد بزرگی و عظمت مقام او بوده و کوچکی خودش هر لحظه بیش از پیش به چشمش آشکار می شود، دیگر تاب از کف داده و توطئه شهادت امام(ع) را در سر می پروراند و در خیال باطل خود تصور می کند با این کار می تواند نور ابدی خورشید را خاموش کند.
اما، زهی خیال باطل که نور خورشید امامت هرگز خاموشی نمی پذیرد و زمین هرگز از حجت خدا خالی نخواهد ماند.
علی النقی(ع) که از 8 سالگی رسالت عظیم امامت را بر دوش دارد در دامن پاک سمانه پرورش یافته و جدش علی ابن موسی(ع) سفارش او را به پدرش جواد الائمه کرده است.
او بخشش و کرامت را با همه ی وجودش در خانواده ای که به کرامت مشهورند، لمس کرده است. 
اینک که جود جواد(ع) زینت بخش وجودش شده است و علم و حلم را با هم دارد و ردای امامت برتن کرده، دیگر سامرا بزرگی اش را برنمی تابد.
حال زمان جدایی فرارسیده است و سامرا محزون و غمدار است.
خصم خوشحال است، دامن کشیده و دربرابر همه ی حلم و خوبی قد علم کرده است. قصه ی تکراری تاریخ است. تا بوده همین بوده. جنگ خفاشان با نور، همیشگی بوده اما نور همیشه تابیده تا کور شوند کوردلانی که نمی توانند ببینند.
و روزی خواهد رسید که نور عدالت فرزند منتقمش فراگیر و عالمگیر خواهد شد و چشم همه ی آنانی که بر قلب هاشان مهر خورده، باز خواهد شد تا حقیقت را ببینند. 
به امید روز ظهورش.

تنظیم و نگارش: معصومه رحیمی



سه شنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۲