السلام علیک یا امام الرئوف

صفر که به انتها می رسد، سه غم به یکباره به دل هامان هجوم می آورند: غم بالانشینان قدسی که  غربت وجه مشترکشان است.
غم رحلت رسول پاکی ها و خوبی ها(ص)، غم شهادت غریب مدینه و غریب خراسان(ع).
آسمان و زمین غمزده و غربت زده می شوند و ملائک فوج فوج به سمت مدینه و بقیع و مشهدالرضا پرواز می کنند تا در هوای حریم این هر سه، خود را شست و شو دهند و مویه کنان در عزایشان بگریند.
آخرین روز صفر دلهامان داغدار غم غریبی و غربت هشتمین آسمان ستاره امامت است. خورشید خراسانی مان. همو که پناه همه ی در راه ماندگان است.
این خورشید همانی است که کینه و بدخواهی های مأمون نتوانست روشنایش را خاموش نماید و امروز تابنده تر از هر روز دیگری در شرق ایران پرتو افشانی می کند.
همیشه صحن و سرایش محل هبوط ملائک بوده اند و هستند.
حریمش آرامشی بهشتی هدیه می کند به همه ی زائرانی که از راههای دور و نزدیک آمده اند تا شفاعت شوند و دخیل بسته اند به شبکه های ضریح نقره فامش.
اما این روزها مشهدالرضا رنگ غم گرفته ... غم شهادت ... این روزها کبوتران هم غمینند،  زائران که جای خود دارند.
این روزها هوای دلها ابری است و حاجات از یادها رفته است و همه آمده اند تا تسلیتی به رسم ادب عرض کنند. 
امام الرئوف، از پشت پنجره فولاد نگاهی به مریضانی می اندازد که جسم خسته خویش را به این دیار آورده اند تا خستگی راه از تن بزدایند.گاهی به حرم که دستان بالاآمده برای عرض ارادت را به تصویر می کشد و گاهی به چشم های بارانی که عاشقانه نجوا می کنند...
در این صحن و سرا از ناامیدی خبری نیست هرچه هست، همه شور است و عشق است و نوا....
غریب این دیار آنقدر خوب میزبانی می کند که تو غریبی ات را از یاد می بری.
آقاجان ما همه داغدار غریبی غمت هستیم، پذیرای ما باش و دعا گویمان. 


سه شنبه ۰۹ آذر ۱۳۹۵